«خواب آمریکا» چگونه به دیکتاتوری انجامید؟
مقالات
بزرگنمايي:
نسیم گیلان -
«خواب آمریکا» چگونه به دیکتاتوری انجامید؟
٩
٠
وطن امروز / متن پیش رو در وطن امروز منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست.
مصدق پس از ملی شدن صنعت نفت و تحریم انگلیس، با این نگاه که آمریکا بهعنوان قدرت سوم است وارد یک وضعیت جدید در دیپلماسی شد. او حضور آمریکا را سبب تعدیل فاحش نفوذ یا تحمیلات انگلستان و شوروی تلقی میکرد. این در حالی بود که آمریکا بعد از جنگ دیگر بهعنوان یک قدرت تقریبا هژمون در دنیا شناخته میشد. از طرفی مصدق فکر میکرد آمریکاییها برای جلوگیری از نفوذ تفکرات کمونیستی در ایران، از او حمایت میکنند و قید روابط قدیمیشان با انگلیس را خواهند زد. اما چرا باید آمریکا این کار را میکرد؟
بعد از تحریم نفت و ماجرای مصادره کشتی رزماری به نفع شرکت نفت بریتیش پترولیوم توسط انگلیس، کمپانیهای نفتی آمریکایی اعلام کردند به هیچ وجه حاضر نیستند خریدی از نفت ایران انجام بدهند. چون اقدامی که انجام شده بود، ظاهرا اقدامی است که غیرقانونی انجام شده، و باید حل شود. این اقدام آمریکا پس از ماجرای ملی شدن نفت باید برای مصدق اثبات میکرد که حتی میانجیگری بعدی توسط آمریکا در حل مناقشه ایران و انگلیس به نفع ایران تمام نخواهد شد. مصدق اما به آمریکاییها اعتماد کرد. بعد از تحریم انگلیس، اقتصاد نفتی ایران فلج میشود؛ رکود بازار و بحران در صنایع و کشاورزی، کسری روزافزون بودجه، تورم و افزایش قیمتها و بلوکه شدن داراییهای ایران در خارج نیز بر دوش دولت سنگینی میکند. در فاصله کوتاهی رئیسجمهور آمریکا به نامه نخستوزیر ایران پاسخ و از فرستادن نماینده ویژهاش به ایران خبر میدهد. مصدق خوشحال میشود. «هریمن» توسط سفیر آمریکا مورد استقبال قرار گرفت. او کسی است که معروف بود ماموریتهای ویژه زیادی را برای رئیسجمهوری انجام داده است. در موعد ورود هریمن که همزمان با مراسم سالگرد اعتصابات حزب توده و راهپیمایی آنان شده بود، 16 نفر جان خود را از دست میدهند. آمریکاییها بهانه میکنند که تلاش برای برهم زدن توافق وجود دارد. میانجیگری آمریکا درواقع میانجیگری نبود، تلاشی بود برای اینکه دولت از نهضت ملی نفت پا پس بکشد. «هریمن» تلاش میکند به مصدق بقبولاند که ملی کردن نفت به همین راحتی نیست و به دانش و تخصص صادرات نیاز دارد. بنابراین ایران نباید بر کنترل نفت تاکید کند و بهتر است با انگلیسیها کنار بیاید. مصدق که روی تخت فلزیاش دراز کشیده است با قهقهه به هریمن میگوید: شما نمیدانید انگلیسیها چقدر موذی هستند، نمیدانید چه شیاطینی هستند. به هر چه دست میزنند آن را آلوده و کثیف میکنند. هریمن با مهمترین حامی مصدق یعنی آیتالله کاشانی ملاقات و تلاش میکند غیرمستقیم بر تصمیم مصدق تأثیر بگذارد. پاسخ آیتالله کاشانی روشن است: ملت ایران به آمریکا بدبین است.
آمریکا مصدق را سر کار میگذارد. از طرفی با دیدارهای دیپلماتیک تلاش میکند او را به آینده امیدوار کند و از سوی دیگر سفیر آمریکا به صورت محرمانه به دیدار شاه میرود و از او برکناری مصدق را میخواهد. شاه هم با برکناری مصدق موافق است اما شرایط به او این اجازه را نمیدهد. مردم هنوز طرفدار آقای نخستوزیر هستند.
مصدق از تشدید اقدامات انگلیس نگران است، به واشنگتن میرود تا مقامات آمریکایی را برای کمک همهجانبه به ایران متقاعد کند. مصدق با رئیسجمهور ترومن دیدار میکند و از او درخواست کمک برای خروج از فشار تحریم و گرفتن جانب ایران در مقابله با انگلیس را دارد. مصدق بیش از 40 روز در آمریکا با مقامات این کشور مذاکره میکند. دور از چشم مصدق، آمریکا و انگلیس مشغول هماهنگی با یکدیگر هستند. انگلیس که برنامهریزی را برای انتخاب جایگزین مصدق انجام داده معتقد است توافق نکردن بهتر از توافق بد است. نماینده آمریکاییها که مسؤول اعلام پایان مذاکرات بدون رسیدن به نتیجه با مصدق است، در خاطرات خود میگوید: همین که وارد اتاق مصدق شدم، با صدای بسیار ناامید گفت: «آمدهای مرا به خانه بفرستی؟» نخستوزیر ایران که حالا شرایطش سختتر هم شده است از آمریکا میخواهد حداقل با کمک مالی از دولتش حمایت کند. محمدمهدی عبدخدایی درباره این روزهای مصدق میگوید: شاید تبلیغات تودهایها موثر بود که در درون سرمایهداری اختلاف برای جذب سرمایهها و جذب سرمایه برای خودشان بیشتر است. لذا میگفت در درون سرمایهداری اختلاف زیاد است، من به وسیله آمریکا در اوایل کار انگلیسها رو بیرون میکنم. میخواست انگلیسها رو بیرون کند اما به فکر این بود که از قدرت آمریکا استفاده کند. بعد از ماجرای اصل4 در ایران و وعده وامی 23 میلیون دلاری از سوی ترومن، باید باعث میشد مصدق در صدق نیت آمریکاییها حداقل تردید کند اما این اتفاق هم نیفتاد. مصدق از واقعیتهایی که در منطقه و جهان در حال رخ دادن بود، بیخبر بود. یا حداقل این است که بهرهای از اطلاعش نمیبرد. انتخابات دوره هفدهم چالشهای داخلی را برای دولت مصدق بیشتر میکند. نخستوزیر اما فرمان توقف انتخابات را میدهد و وعده میدهد که پس از بازگشت از لاهه، انتخابات را مجددا برگزار میکند. مصدق به این وعده عمل نمیکند؛ هیچ وقت. ماجرای درخواست اختیار وزارت جنگ از سوی مصدق، مخالفت شاه و استعفای او پیش میآید. وقتی مصدق استعفا کرد مجلس به معرفی شاه به قوامالسلطنه رای اعتماد داد. قوام بلافاصله پیشنهاد از سرگیری مجدد مذاکرات نفتی را مطرح میکند و آمریکا و انگلیس از این پیشنهاد استقبال میکنند. دولت قوام مستعجل و 5 روزه است. 30 تیر مصدق را سرکار نگه میدارد. درخواست اختیارات بعد از 30 تیر، تعجب نزدیکان او را نیز به همراه دارد. آمریکا نقطه ضعف مصدق را خوب شناسایی کرده است. آمریکاییها که نتوانسته بودند با خواست مردم ایران مقابله کنند، سعی میکنند حمایت لفظی از مصدق را ادامه دهند. سفیر آمریکا در تهران به مصدق میگوید: آمریکا از طریق راههای مختلف در حال کمک به ایران است. دولتمردان آمریکا و انگلیس اما به این نتیجه رسیدهاند که هیچ راهی برای برکناری مصدق از طریق قانون وجود ندارد! در شرایطی که مصدق همچنان به کمک مالی آمریکا امیدوار است عمر دولت ترومن به پایان میرسد و نهتنها خبری از کمک نمیشود، بلکه تحریمها نیز ادامه پیدا میکند. ابراهیم یزدی این سیاست آمریکا را این طور تشریح میکند: «دولت آمریکا نسبت به، نه فقط ایران، کلا در دوران جنگ سرد، نسبت به حکومتهای ملی نظر خوشی نداشت. درباره دولتهای اسلامی هم همینطور بود. از احساس دینی مسلمانها علیه کمونیستها استفاده میکردند، ولی به دولتهای اسلامی این اعتماد را نداشتند در دوران جنگ سرد». با وجود بدعهدی ترومن، مصدق این بار برای آیزنهاور، رئیسجمهور جدید آمریکا نامه مینویسد و از دولت آمریکا میخواهد یا تحریمها را پایان دهد یا کمکهای اقتصادی وعده دادهشده را به ایران برساند. آیزنهاور جمهوریخواه هم فرقی با ترومن دموکرات ندارد و درخواست نخستوزیر ایران را رد میکند. مصدق زمانی جواب آمریکا را دریافت میکند که طرح کودتا علیه او قطعی شدهاست. آمریکا و انگلیس زمان زیادی را برای برکناری مصدق از طریق شاه و مجلس از دست دادهاند و بعد از وقایع 30 تیر مطمئن هستند که برکناری مصدق تنها از طریق کودتا امکانپذیر است. این 2 کشور سرمایههای خود را روی میز میگذارند تا برای سرنگونی دولت ملی مصدق هزینه شود. مهمترین مأموریت، ایجاد و هدایت شبکهای است که بتواند اطلاعات دقیقی از اوضاع داخلی ایران ارائه دهد و حوادث سیاسی را به سمت هدفی مشخص هدایت کند. مصدق که قبل از 30 تیر، از تصمیم شاه به کاشانی و مردم پناه برده بود، این بار برای انحلال مجلس سراغ شاه میرود و از شاه درخواست فرمان انحلال مجلس را میکند. شاه زیر بار نمیرود. از مجلس درخواست میکند که از دکتر بقایی، مکی، حائری زاده و آنهایی که مخالف دکتر مصدق شدند و عضو جبهه ملی بودند، سلب مصونیت کند. مقدمه انحلال مجلس اینطور رقم میخورد و فرصتی طلایی برای اقدام نهایی علیه دولت ملی به دست آمریکاییها میافتد. «کرمیت روزولت» مأمور CIA از آمریکا به ایران میآید و رسماً فرماندهی کودتا را به عهده میگیرد. زاهدی که در سفارت آمریکا پنهان شده بود رسماً اعلام نخستوزیری میکند. محمدمهدی عبدخدایی فرآیند ساقط شدن حکومت مصدق را اینطور توضیح میدهد: «این ملت 30 تیر نیستند که بریزند در خیابان بگن «از جان خود گذشتیم با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق»، «بیهوده مزن داد، مصدق پدر ماست. این فرد مبارز، پدر و تاج سر ماست». این ملت آن ملت نیست دیگر. به همین دلیل دکتر مصدق با یک تلنگر سقوط کرد. یک تلنگر زدند. کاری نکردند. 5 تا تانک آمده و چند تا کامیون آدم از جنوب شهر آمده دکتر مصدق رو ساقط کرده». پایان این اتفاقات بیشتر از همه کام مردمی را تلخ کرد که از ابتدای نهضت ملی با امیدهای فراوان به مقابله با تمام مشکلات رفته بودند، مردمی که در صحنههای مختلف خلع ید، مقابله با تحریم و از همه مهمتر قیام ملی 30 تیر حاضر شده بودند؛ مردمی که خون داده بودند، داغ جوان دیده بودند و مبارزه کرده بودند تا نخستوزیرشان را یاری کنند؛ مردمی که نخستوزیرشان را در قامتی میدیدند که تحقق آرزوهایشان با او گره خورده است.
لینک کوتاه:
https://www.nasimegilan.ir/Fa/News/105762/