نسیم گیلان
روایتی از زندگی «وحید رجبلو» که خانه ‎نشین نشد و استارتاپی موفق را راه انداخت
سه شنبه 1 مرداد 1398 - 12:40:08
نسیم گیلان -
روایتی از زندگی «وحید رجبلو» که خانه ‎نشین نشد و استارتاپی موفق را راه انداخت
١٢
٠
خراسان / زندگی دانشمندها، مخترع‎ها و بزرگان عالم هنر و به طور کلی آدم حسابی‎ها را که بگردی، دست‎کم یک نقطه تاریک می‎بینی؛ یک حفره ناامیدی، بلا، بدبیاری. ادیسون را مدرسه راه ندادند؛ هلن کلر با سد معلولیت مواجه بود و لاغری و ناتوانی نیوتن، اسباب خنده دیگران. این‎ها که قصه است، گیریم قصه‎های واقعی! چه دخلی به ما و روزگار ما دارد؟ در زمانه و روزگار ما کسی دارد یکی که نه، ترکیبی از این قصه‎ها را زندگی می‎کند. وحید را به‎ دلیل معلولیت شدید جسمانی‎اش، در مدرسه ثبت‎نام نمی‎کنند.
به هر زحمتی شده است، غیرحضوری درس می‎خواند و خودآموز، مهارت‎های رایانه ای را یاد می‎گیرد. به سن‎وسال جوانی که می‎رسد، مثل خیلی‎های دیگر می‎رود دنبال کار. ناتوانی جسمی، اولین و تنها چیزی است که به چشم کارفرماها می‎آید و کسی بهش اعتماد نمی‎کند. خسته و ناامید می‎شود؟ خانه‎نشین و طلبکار از زمین و زمان؟ معلوم است که نه، قصه‎ها باید خوب و شاد تمام شوند اما کسی از نقش اول قصه‎ها نمی‎پرسد چطور از راه پر کلوخ و قلوه‎سنگ و تپه و صخره، پایان خوب می‎سازند. من از «وحید رجبلو»، پرسیدم.
توانیتو؛ از رویای شخصی تا نفع جمعی
«وحید رجبلو»، بنیان‎گذار استارت آپ «توانیتو» است؛ ایده‎ای برای کمک به زندگی مستقلانه توان‎یابان که حالا سه ماهی است در قالب یک شرکت اجرایی شده است: «همیشه دوست داشتم زندگی مستقلی داشته‌‎ باشم. خیلی ناراحت می‎شدم از این‎که اطرافیانم از کار و زندگی‎ بیفتند تا کارهای من را انجام بدهند. این ناراحتی هم از سر اخلاق و وجدان بود، هم ناشی از حس سرکوب‎ شده استقلال‎طلبی‎ام. فکر کردم باید جایی وجود داشته‎ باشد که برای کارهای ساده‎ای مثل خرید یا سینما رفتن، لازم نباشد کسی زندگی‎اش را ول کند و همراه من بیاید. ایده‎ام این بود که موسسه‎ای راه بیندازم که افرادی مثل من بتوانند در آن درخواست‎شان را مطرح کنند و شخصی در ازای دریافت مبلغی، نیاز آن‎ها را برطرف کند. «توانیتو» حالا دارد همین کار را می‎کند. توان‎یابان، سالمندان و دیگر افراد دارای نیازهای خاص، در این پلتفرم خدمات مختلفی در حوزه‌های سلامت، حمل‎ونقل، گردشگری و سفر و آموزش دریافت می‎کنند. روال فعلی کار البته درصد کمی از چیزی است که در ذهن من بوده ‎است ولی تا یکی دو سال دیگر، کاملا محقق خواهد شد. تمرکز توانیتو روی ارائه خدمات داخل منزل است. در مواردی که امکانش وجود ندارد مثل دندان پزشکی، شرایطی فراهم می‎کنیم که خدمات در مکانِ مناسب‎سازی شده و از سوی کسانی که تخصص کار کردن با افراد دارای نیازهای ویژه را دارند، ارائه شود». حدس می‎زنم از ذهن بعضی‎ها گذشته‎ باشد که «دمش گرم ولی حتما یه حمایتی پشتش بوده. شاید هم بچه مایه‎داری چیزی باشه». همین را از وحید می‎پرسم: «بچه پولدار نیستم و همه هزینه کار را به طور شخصی از برنامه‎نویسی تأمین کردم. اصولا در اکوسیستم استارت آپی تصور بر این است که موفق‎ها به یک نخ نامرئی وصل‌اند ولی واقعیت این است که اگر خلاقیت و مهارت داشته‎باشی، هیچ چیز دیگری لازم نیست. توانیتو هم به همین اعتبار پاگرفت و حالا به لطف دوستانی مثل شاهین طبری و بنا به نیاز جامعه، کارش گرفته ‎است؛ الان 11 نفر نیروی ثابت داریم و چهار نفر نیروی داوطلب. راستش را بخواهید دلم می‎خواست به کارفرماها و شرکت‎هایی که قبلا بهم اعتماد نکرده ‎بودند، زنگ بزنم و بگویم: «دیدی تونستم؟». البته نگفتم چون دلم نمی‎خواست کینه‎ای و مغرور به‎نظر برسم ولی چندتایی‎شان در این مدت، پیام عذرخواهی فرستاده‎اند. اگر آن همه جواب رد شنیدن، ناامیدم کرده ‎بود الان مثل 11سال پیش، افسرده و ناراحت کنج اتاق نشسته‎ بودم». وحید را حالا خیلی‎ها می‎شناسند؛ خیلی‎ها رویش حساب می‎کنند و به موفقیت‎های بیشترش امیدوارند. بعضی‎ها اما درگیر کلیشه‎های ذهنی‎شان، هنوز نتوانسته‎اند ترکیب صندلی چرخدار و پرش از مانع را هضم کنند؛ «بارها ثابت کرده‎ام که از پس خودم برمی‎آیم ولی باز برای‎ یک عده باور نکردنی است. شاید از روی تعریف و تعارف بپذیرند ولی درنهایت با رفتارشان بهم می‎فهمانند که استقلال و توانمندی برای کسی مثل من توهمی بیش نیست و نمی‎توانم ادامه بدهم چون محدودیت جسمی دارم. این خیلی ناراحتم می‎کند».
کسی توان یابان را نمی‎بیند
وحید، دو هفته‎ای است از کرج به تهران آمده است و تنها زندگی می‎کند. پیش از این هم البته زندگی مستقلی داشته و با طراحی سایت و برنامه‎نویسی، خرج خودش را درمی‎آورده ‎است. در مدتی که مشغول راه‎اندازی توانیتو بوده، توانسته به 20 توان‎یاب مهارت‎های رایانه ای آموزش بدهد و برای شغل، به شرکت‎ها و موسسات معرفی‎شان ‎کند. وحید همه این کارها را با 2درصد توانایی جسمی، انجام داده ‎است. بیماری‎ SMA که وحید به آن مبتلاست، یک بیماری ژنتیکی پیش رونده است و مشخصه‎اش تحلیل رفتن عضلات می گوید: «فقط مچ دست راستم کار می‎کند، آن هم درحدی که از موس ، قاشق و تلفن همراه استفاده کنم. با وجود این، روزی 10 ساعت کار می‎کنم. اگر کار درمانی بروم، خیلی سرحال می‎شوم و حتی به 12ساعت هم می‎رسد. این قضیه برای خیلی‎ها قابل درک نیست که البته حق دارند. افرادی مثل من در جامعه حضور ندارند. ما اگر در بازار و تئاتر و خیابان باشیم، توانایی‎ها و مشکلات‎مان برای دیگران قابل فهم می‎شود. خیلی‎ها از من می‎پرسند صفحه ‎ات را خودت مدیریت می‎کنی؟ چطوری تایپ می‎کنی؟ چطوری می‎خوابی؟ چطور غذا می‎خوری؟ این سوال‎ها خسته‎ام نمی‎کند ولی دلگیر می‎شوم وقتی مسائل مهم‎تر و جدی‎تر نادیده گرفته و به چیزهایی پرداخته می‎شود که برای من حل شده‎ است. بله، من 98 درصد معلولیت دارم و با ‎وجود این زندگی‎ام را خودم اداره می‎کنم چون مسئله توانایی و استقامت ذهنی است، نه جسمی. این اما همه ماجرا نیست. افرادی مثل من، برای بهبود وضعیت‎شان به جلسات متعدد کاردرمانی و فیزیوتراپی نیاز دارند. هر جلسه کاردرمانی 150هزار تومان و فیزیوتراپی 120هزار تومان است. کسی اگر بخواهد مثل من تنها زندگی کند، ماهی دو تا سه میلیون تومان هزینه پرستار هم دارد. ویلچر برقی در بازار زیر 20 میلیون تومان پیدا نمی‎شود. داروهای ما تحریم شده است و اگر هم جایی پیدا شود، قیمتش خیلی بالاست. مخارج بیماران ضایعه نخاعی خیلی بیشتر از این حرف‎هاست چون به ابزارهای بهداشتی مخصوص نیاز دارند. فکر می‎کنید مسئولان چه کار می‎کنند؟ می‎گویند تعداد بیمارهایی مثل وحید رجبلو مگر چند نفر است که دارو وارد کنیم! بهزیستی ماهی 230 هزار تومان به معلولان می‎دهد برای حق پرستاری. هر پنج سال یک‎بار، دو میلیون تومان برای ویلچر می‎دهد و اگر اشتباه نکنم ماهی 100 هزار تومان به‎ عنوان مستمری. افراد توان‎یاب نیاز دارند از خانه بیرون بروند و روی پای خودشان بایستند؛ همان‎طور که در خیلی از کشورها توان‎یابان آن‎قدر توانمند شده‎اند که به افرادی مثل خودشان کمک می‎کنند. حالا هم البته اتفاق‎های خوبی افتاده‎ است؛ بعد از توانیتو خیلی‎ها به من پیام داده‎اند که اعضای معلول خانواده‎شان وارد جامعه شده و کسب‎وکار راه‎ انداخته‌اند. من باور دارم حمایت جامعه، یک بخش ماجراست و اراده خود توان‎یابان، بخش مهم دیگر. همیشه از دوستان معلولم می‎خواهم همه مشکلات را گردن دیگران نیندازند».
غیر ممکن وجود ندارد!
اگر وحید را نمی‎شناختیم، جمله آخرش برایمان حکم همان توصیه و نصیحت‎هایی را می یافت که در مصاحبه‎ها مرسوم است. او ولی هیچ‎وقت منتظر کمک کسی نمانده و ثابت کرده ‎است که غیرممکن وجود ندارد. یکی از تجربه‎های کوچک اخیرش را برایم تعریف می‎کند: «چندوقت پیش ویلچری به دستم رسید که قابل استفاده برای من نبود ولی خیلی دوستش داشتم. نمی‎شد که بی‎خیالش بشوم. با نرم‎افزارهای شبیه ‎ساز، قالب بدنم را ساختم و سفارش دادم یک صندلی مختص آن طراحی کنند. حالا ویلچر محبوبم قابل استفاده ‎است. من از وقتی جدا از خانواده زندگی می‎کنم، همه‎چیز برایم چند برابر سخت شده‎است؛ از تأمین هزینه‎ها تا انجام کارهای روزمره ساده‎. اما فکر می‎کنم باید تحمل ام را بالا ببرم. مسائل را زیادی بزرگ نکنم و اسم هر رفتاری را ترحم نگذارم».

http://www.gilan-online.ir/fa/News/106310/روایتی-از-زندگی-«وحید-رجبلو»-که-خانه-‎نشین-نشد-و-استارتاپی-موفق-را-راه-انداخت
بستن   چاپ