نیویورک تایمز: شرایط منتهی به جنگ دوم جهانی در حال تکرار است
سه شنبه 19 شهريور 1398 - 14:42:37
|
|
نسیم گیلان - نیویورک تایمز: شرایط منتهی به جنگ دوم جهانی در حال تکرار است ٦٨٣ ٠ شفقنا / متن پیش رو در شفقنا منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست در سالهای اخیر و بهخصوص بعد از بحرانهای منطقهای پرشمار بسیاری از کارشناسان سیاسی به خطرات ایجاد یک جنگ فراگیر جدید هشدار دادهاند. این هشدارها را در ماههای اخیر در انواع و اقسام رسانههای غربی دیدهایم. این گروه شرایط حال حاضر حاکم بر دنیا و مناسبات بین کشورها و دولتها را بسیار نزدیک به شرایط سالهای دهه 1930 میبینند- که خونبارترین جنگ تاریخ را موجب شد. به گزارش نیویورکتایمز؛ برت استفنز یکی از این افراد است. برنده جایزه پولیتزر در سال 2013 و سردبیر شماری از روزنامههای مهم بینالمللی با بررسی شرایط حال حاضر دنیا به این نتیجه رسیده که «روح حاکم بر دهه 1930 که سیاستهای آن دهه را جهت داده بود، امروز نیز کموبیش وجود دارد و از ما چندان دور نیست». این یعنی اعلام خطر جنگی گسترده و فراگیر. این نویسنده در یادداشت پیشرو این خطر را به صراحت هشدار میدهد: دو روز پیش هشتادمین سالگرد آغاز جنگ دوم جهانی بود، روزی که آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی با هم پیمان منع تجاوز امضا کردند- که در اصل بهمعنای پیمان تجاوز متقابل بود. آدولف هیتلر در اول سپتامبر سال 1939 به لهستان حمله کرد. تهاجم شوروی به لهستان هم که کمتر از هجوم آلمان خونبار نبود، درست دو هفته بعد اتفاق افتاد. سوم نوامبر همان سال جوزه گوبلز، وزیر تبلیغات آلمان نازی گزارشی درباره سفرش به لهستان تقدیم هیتلر کرد. او در دفتر یادداشتهای یومیهاش نوشته: «توضیحات من در مورد مسئله یهود بیش از هر موضوع مهم دیگری مورد توجه کامل هیتلر قرار گرفت. یهودیت یک محصول تلفشده است. یک زباله. و بررسی مسایل آن بیش از اینکه نیاز به تحلیل اجتماعی داشته باشد، نیازمند بررسیهای بالینی و آزمایشگاهی است». سالهای سال مفسران بسیاری، از جمله خود من، در مورد شباهاتهای دوران پیش از جنگ دوم جهانی و حال حاضر نوشتهاند. درباره روزگاری که رژیمهای دیکتاتوری به قصد انتقام از تحقیرهای ژئوپلیتیکی گذشته سعی در تغییر مرزها و طراحی دوباره آن داشتند- که از این کشورها میتوان به آلمان، ایتالیا، ژاپن و اتحاد جماهیر شوروی اشاره کرد. شرایطی که امروز از نظر مقابله با هژمونی ایالات متحده آمریکا و دیگر دول غربی کشورهایی چون چین، جمهوری اسلامی ایران و روسیه را شامل است. در روزگار پیش از جنگ دوم جهانی تمایلی از سوی اتحادیه ملل وجود داشت که میخواستند با هماهنگی هم علیه وضع موجود جنگیده، به مقابله با دیکتاتوریها پرداخته و جنگهای منطقهای و چالشها و دشواریهای جهانی را از بین ببرند. جلوه آن روزی اتحادیه ملل را امروزه روز در قالب گروه جی هفت میبینیم. سالهای پیش از جنگ دوم سالهای ظهور ناگهانی بومیگرایی در کشورها بود؛ سالهای برقراری انواع و اقسام موانع اقتصادی برای حمایت از تولید داخلی و اتخاذ سیاستهای مبتنی بر این انگاره که هر کشوری تنها باید به نفع خود کار کند. اینها در کنار تردیدهای عمیقی که درباره دوام لیبرال دموکراسی و نظم جهانی ایجاد شده بود، فضایی را ساخته بود که جلوهاش را در شعارهای پدر کوچلین، حامی و سپس مخالف پرزیدنت روزولت میشد دید که مدافع آمریکا و خلاق شعار «اولویت اول ما آمریکاست» بود. همان شعاری که امروز نیز کاربرد دارد، با این تفاوت که اینبار از زبان دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا جاری میشود. به همه اینها این سه عامل مهم را نیز بیفزایید: اشکال جدید ارتباط جمعی، لفاظیهایی در مورد از دست رفتن خصایص انسانی و البته سیاستهای مبتنی بر تقابل خیر مطلق در برابر شر مطلق. فناوری نسبتاً جدید دهه 1930 رادیو بود. تایمز در سال 1936 در گزارشی نوشت: «این معجزه رادیو است که 60،000،000 آلمانی را در یک جمع مجذوب یک صدا میکند». این حرکتی طراحیشده بود. یکی از نخستین تلاشهای گوبلز پس از به قدرت رسیدن نازیها تولید و توزیع رادیوی ارزان بود که میتوانست پیامهای پیشوا را به خانههای تک تک آلمانیها برساند. رادیو توانست یک رابطه بیواسطه و بهظاهر شخصی را بین رهبر و مردم ممکن سازد. رادیو همچنین واسطههای اطلاعات یا به بیانی دقیقتر کسانی چون گزارشگران، سردبیران، سخنگویان، کارشناسان و مواردی از این دست را که نسل قبلی رهبران ناچار به مدنظر قراردادن نقش آنها نیز بودند، از میان برداشت. این باعث شد ملت به تماشاگر و سیاست به سالن تئاتر یا سینما تبدیل شود. تئاتری که در آنجا احساسات و هیجان بسیار بسیار مهمتر از معنا و منطق است. در “سالهای کابوس”، کارشناس سی.بی.اس، ویلیام شایر به خاطر میآورد قطع ارتباط کامل و درواقع سرگردانیاش را بین جنون زبانی هیتلر و کیفیت جادویی انتقال معانی زبانی وی. رادیو همچنین مانند توییتر امروز، یک تکنولوژی شناسه بود. کانالی که میتوانست خشم سیاسی را در زمانی که هنوز فرصت زیادی برای دور زدن و تغییر وجود داشته باشد متمرکز کند. سالهای پیش از جنگ دوم همچنین زمانی بود که ایدئولوژی، خشم شیاسی را به کلیه اقشار مردم هدایت کرده و درواقع جو عمومی را دیکته میکرد. دههای که با تبلیغات اتحاد جماهیر شوروی درباره انحلال کولاکها (که اشاره به میلیونها دهقان اوکراینی داشت که بیشترشان از گرسنگی اجباری مردند) که از زبان استالین جاری شده بود، با شعار مرگ طبقات اجتماعی و طی روند رسیدن به جامعه بیطبقه آغاز شد. نوعی ذهنیت سیاسی که انواع دیگرش بشر را به دستهها ، طبقات و نژادها طبقهبندی کرده و در نهایت شانی همتراز با جوندگان، حشرات و زباله به انسان آن جوامع بخشید. هنریش هیملر در سال 1943 ادعا کرد که «یهودستیزی دقیقاً به معنای همان سمپاشی کردن و کشتن شپشهای جامعه است. رهایی از شپش موضوعی ایدئولوژیک نیست. این یک موضوع مربوط به بهداشت و پاکیزگی است». شاید به این دلیل بود که با تماشای آتشسوزی گتو یا همان اردوگاه یهودیان ورشو، یک ضد یهود لهستانی گفته بود که «حشرات تختخواب، شپشها و ککها در آتش هستند. آلمانیها دارند کار بزرگی انجام میدهند». امروز دوباره بلاغت تهاجمی و بهعبارت بهتر کرکریهای سیاسی بازگشته. در آمریکا ترامپ آمریکاییهای لاتینتبار را کموبیش چیزی در مایههای همان شپشهای هیملر مینامد، یا سال 2015 در اروپا یاروسلاو کاژینسکی، سیاستمدار لهستانی هشدار داد که مهاجران “انواع انگلها و سموم” را با خود حمل میکنند که «اگرچه در ارگانیسم آنها سازگار شده و خطرناک نیست، اما در اروپا میتواند خطرناک باشد». مطمئناً این گفتگوها در ماههای آتی هم دنبال خواهد شد، و غمانگیز اینکه فقط دست راستیها نیستند که چنین چیزهایی بر زبان میآورند. چپهای آمریکا نیز وقتی پای افراد طبقه محروم این کشور وسط میآید، زمان صحبت در مورد این طبقه بهنحو روشنگری بیپروا و بیقید عمل میکنند. هیچ یک از اینها بدون عامل سوم امکان پذیر نخواهد بود: اعتقاد به این که طرف مقابل و مخالف ما یک شر غیر قابل انکار است، و به این دلیل نابودی او خیر مطلق قلمداد میشود. این همان روح حاکم بر دهه 1930 است که سیاستهای این دهه را جهت داده بود، و بهنظر میرسد که امروز نیز کموبیش وجود دارد و از ما چندان دور نیست. حالا افرادی که در ایدههاشان قاطع نیستند و بهنظر میرسد کمتر از 100 درصد باور واقعی دارند، چهرههای سیاسی نامحبوب و غیرمردمی روزگار قلمداد میشوند؛ کسانی که به نسبیت باور دارند و مدافع نبرد آخرالزمانی خیر مطلق علیه شر مطلق در دنیا نیستند. بله؛ منظور سیاستمداران محافظهکار میانهرو، لیبرال شکاک و متمایل به مرکزگرایی است. هشتادمین سالگرد جنگ جهانی دوم فرصتی مناسب است برای بازنگری در این مورد که چگونه جهان به دوره تاریک رسید. دورهای که در آن حدود 70 میلیون نفر جان باختند. و البته فرصتی برای یادآوری سخنان قاضی آمریکایی لئونارد هند است که میگفت افراد و جوامع آزاد و متمدن از حاشیه امنیت مناسبی در چنین شرایط تاریکی بهرهمند خواهند شد. او میگفت: «روح آزادی و آزادیخواهی، روحی است که خودش هم از بر حق بودن خودش مطمئن نیست. این روح نسبی دنیا را نجات خواهد داد».
http://www.gilan-online.ir/fa/News/118439/نیویورک-تایمز--شرایط-منتهی-به-جنگ-دوم-جهانی-در-حال-تکرار-است
|