مسئولانی که فقط طرح مسئله میکنند بیکفایت هستند
دوشنبه 2 بهمن 1396 - 3:52:12 PM
آفتاب یزد
|
|
گیلان انلاین- روزنامه آفتاب یزد نوشت: حالا دیگر دیماه را میتوان پرحادثهترین ماه
سال قلمداد کرد! هفت دیماه 96، مردم مشهد در اعتراض به فقر، تبعیض، گرانی
و چپاول اموال عمومی در برخی موسسات مالی مجاز و مجوزدار و بدون مجوز، به
خیابان آمدند. در سکوت بیدلیل رسانه ملی، اخبار این اعتراض در شبکههای
اجتماعی بهسرعت منتشر شد و دامنه اعتراضات به شهرهایی نظیر اصفهان،
خوزستان، کرمانشاه، قم، قزوین و چند شهر دیگر کشیده شد. در چرایی شروع
اعتراضات از مشهد دیدگاههای متفاوت سیاسی ـ اجتماعی وجود دارد، اما مشهد
از جمله شهرهایی است که مردم آن بیشترین آسیب را از بدعهدی موسسات مالی و
یک پروژه چندهزارمیلیاردی دیدهاند و دیگر اینکه هسته متمرکزی از نحله
سیاسی پایداری، عملا این شهر را به کانونی برای رویاروییهای سیاسی مبدل
کرده است. هرچند در نامه اخیر علمالهدی به شورایعالی امنیت خاطرنشان شد که
وی در اعتراضات نقشی نداشته و نیز اعتراضات از تهران شروع شده نه مشهد! در
سایه نشستهای تقریبا بینتیجه برخی مسئولان در حل معضلی به نام موسسات
بانکی، ناگهان با انتشار مفادی از بودجه 97 که خبر از بنزین 1500 تومانی
میداد و قطع یارانه خیلیها! و نیز گرانی انفجاری تخممرغ، دیگر این
اعتراضات از حوزه موسسات مالی خارج و به مسائلی همچون فقر، تبعیض، فساد و
معیشت نیز کشیده شد. آن عدهای که به اصطلاح قصد داشتند در سایه
اعتراضاتی محدود و مشخص، دولت را تحت فشار قرار دهند به ناگاه با موجی از
اعتراضات مواجه شدند که عملا مدیریت اوضاع را از دست آنان خارج و بهنوعی
کنترل آن را غیرممکن کرد. این اعتراضات شهر به شهر گسترش یافت. اعتراضات
در دی ماه 96 و نیز دو اعتراض قبلی در 88 و 78 ما را بر آن داشت تا برای
به مخاطره نیفتادن اصل مطالبات و ریشه واقعی اعتراضات، پای صحبتهای دکتر
امیر محبیان، تئوریسین اصولگرا بنشینیم تا این اعتراضات و دواعتراض قبلی را
ریشهیابیشدهتر بررسی کنیم.
در سه برهه مجموعه رخدادهای اعتراضی
باعث شد تا چند روزی حداقل نظم و نظام عمومی جامعه مختل و ایران به یکی از
کانونهای خبری در دنیا مبدل شود. 78 در تهران و بهصورت بسیار محدود در
چند شهر، 88 در سراسر کشور کمی گستردهتر و 96 در چندین استان و شهرستان با
دامنهای کمابیش وسیع. برخی این روزها 96 را کنار 88 میگذارند و برخی
دیگر 96 را کنار 88 و 78 در حالی که معتقدیم این سه برهه اساسا یک ریشه
ندارند، اما بازمیگردند به اعتراضات عمومی. نه بهعنوان سوال که بهعنوان
ارائه مدل ذهنی با توجه به اینکه در بین اهالی سیاست و رسانه به یک
تئوریسین معروف هستید این سه مقطع را در خلاصهترین شکل ممکن واکاوی و
تشریح کنید. مطلوبتر آن است که وجوه اشتراک و افتراق نیز به قدر وسع بیان
شود. بهدرستی گفته شده که اعتراض محصول مسئله حل نشده است. ماهیت
اعتراضات این است که در ذهن معترض یا معترضان مسائلی است که پاسخ داده نشده
است. حالا ممکن است این پاسخ مبتنی بر امری واقعی باشد یا فقط در ذهن
معترض وجود داشته باشد. گاهی اعتراضات در واقعیت جاری و ساری است و ریشه در
امور واقع دارد و گاه فقط و فقط در ذهن معترض است. حل مسائل واقعی
میتواند بهراحتی صورت گیرد، ولی مسائل شکلگرفته در اذهان به سختی حل
میشود و درایتی فراتر میطلبد. حاکمان با هر دوگونه اعتراض مواجه هستند
و نمیتوانند به صرف اینکه اعتراض، واقعی نیست از حل آن چشم بپوشند.
اعتراضات سال 78 یا حتی 88 ماهیت نخبهگرا داشت و دغدغههای سیاسی و بعضاً
اجتماعی در اولویت بودند. اما در اعتراضات دی ماه96 انگیزههای اقتصادی
پررنگ بود. البته منظور من سوءاستفادههای سیاستبازان و براندازان که طبعا
با رادیکالسازی شعارها در پی اهداف خویش هستند، نیست. منظورم دغدغههای
اصلی و بستر اعتراضات است. معترضان این سهمقطع نیز از لحاظ طبقه اجتماعی
متفاوت بودند؛ در سال 78 بخش اعظم معترضان ماهیت دانشجویی داشتند؛ در سال
88 اعتراضات سیاسی ولی معترضان طیف عمومیتر، اما باز هم طبقات متوسط شهری
بودند، اما در اعتراضات اخیر با توجه به ماهیت آن شاهدیم که طبقات ضعیفتر
از لحاظ مادی که هسته اصلی اعتراضاتشان رنگ اقتصادی داشت، وارد صحنه شدند.
هر چند سریعا شبکههای آماده محدود ولی فعال با شکلدهی هستههای متحرک
سعی کردند شعارها را رادیکال کرده و ماهیت براندازی به آن بدهند.
بدون
ورود به حوزه مقایسه و تشابهسازی، آیا سال78 را ابتدای اعتراضات در ایران
باید بدانیم؟ در دو نمونه دیگر یعنی 88 و 96 آیا رد و نشانههایی از
اعتراضهای قبلی دیده میشود؟ یا اساسا معتقدید هر کدام بنا به مقتضیات خاص
زمانی خود بهوجود آورنده خود بودهاند؟ سال78 ابتدای اعتراضات نیست؛
در دوران آقای هاشمی هم اعتراضاتی بود. اساسا انقلاباسلامی زمینه بیان
اعتراضات را گشوده است و این از دستاوردهای انقلاب است، اما معمولا در
اعتراضات جاری میتوان پارهای از اعتراضات نادیده گرفته شده یا مسائل حل
نشده دیگر را هم مشاهده کرد. اما در اعتراضات 78 و 88 ما شاهدیم که
اصلاحطلبان فعال ماجرا بوده و نقش شتابدهنده داشتند، ولی در اعتراضات
اخیر اصلاحطلبان کنترلی بر اوضاع نداشته و کوشیدند نقش ترمز را ایفا کنند
هر چند به نظرم بهسرعت سعی کردند سوار بر موج شده و از آن بهرهگیری سیاسی
کنند که نتیجه نداد.
مطالبه در هر سه مورد حداقلترین اشتراک است
یعنی در این سه موضع، اجتماع معترض مطالبه یا مطالباتی داشتهاند، با توجه
به جمیع رخدادها آیا بین دلتمردان و تصمیمگیران کلان، پوشهای بهنام
مطالبه عمومی باز شده است؟ برنامه دولتمردان را باید از خود آنان
بپرسید، به گمانم هر چند صدای اعتراضات شنیده میشود، ولی مدت زمان
تاثیرگذاری آن پایین است و سرعت فراموشی زیاد. اشتغالات مسئولان معمولا
آنها را چنان درگیر میکند که تا اعتراض بعدی به کار خود مشغول میشوند!
لاجرم همواره بهنظر میرسد در حال غافلگیری دائمی هستند. البته رهبری نظام
این مطالبات را مستمرا مورد تاکید قرار میدهند، ولی نظام بروکراتیک سنگین
و کمتحرک واکنشی درخور برای حل مسائل از خود نشان نمیدهد. بررسیهای من
نشان میدهد تقریبا تمامی شعارهای اقتصادی اعتراضات اخیر نظیر مبارزه با
فقر و فساد و تبعیض قبلا توسط رهبری تذکر داده شده بود، ولی بدنه اجرایی،
قضایی و قانونگذاری کشور نتوانستند حرکتی در جهت حل مسائل ریشهای انجام
دهند. این ضعف ساختاری بحرانساز است. ناکارآمدی یا ضعف کارآمدی در حالت
خوشبینانه به گمان من جدی است و بحران کارآمدی در مسیر مشروعیتزدایی از
نظام است.
در سال 78، همچنین 88 و 96 اعتراضات، بسیار آرام آغاز شد.
شاید بتوان گفت اعتراضاتی کاملا طبیعی و بیان شده در بستری کاملا اخلاقی،
دلیل اینکه از فردای شروع اعتراضات ناگهان عدهای گُر میگیرند و با
ادبیاتی خاص معترضان را مورد هجمههایی عجیب و غریب قرار میدهند، چیست و
آیا این هجمهها به خودی خود موجبات شعلهوری اصل ماجرا که بسیار ساده
میتواند مدیریت شود، نیست؟ اینکه ضدانقلاب و براندازان و اپوزیسیون از
طریق تشدید و رادیکالسازی اعتراضات بخواهند اهداف خود را تامین کنند امری
عادی است، ولی مشکل از آنجا آغاز میشود که برخی از دستگاههای نظام،
پروتکل موثر و کارآمدی در مواجهه با این بحرانها که در یک نظام مردمسالار
طبیعی شمرده میشود؛ ندارند! به نظرم پروتکل فعلی بیشتر سکوت مطلق اولیه
تا فروکشکردن آتش و سپس برخورد با هستههای فعال و آنگاه برخوردهای شعاری
بعد از کنترل و انتظار تا بحران بعدی است. هرچند بخشی از پروتکل امنیتی
قابل فهم است، ولی انفعال رسانهای در روند کار عملا در روزهای نخست باعث
میداندادن به شایعات و فضاسازی رسانههای بیگانه میشود. طبعا هر نظام
سیاسی در مواجهه با این پدیده پیشاپیش در محیطهای شبیهسازی شده مدلهای
کنترل را در همه حوزهها طراحی کرده و در مواجهه با وضعیت واقعی در میدان
به آزمون و اصلاح میگذارد، البته همه اینها در مقام کنترل است والا وظیفه
نخست حکومت حل مسائل و مدیریت اذهانعمومی در جهت ارتقای سطح رضایت عامه
است. عدهای معتقدند تصمیمگیران، چیزی بهنام مدیریت بحران بلد نیستند
حال میخواهد این بحران برخاسته از بلایای طبیعی باشد نظیر سیل و زلزله و
آتشسوزی که دیدهایم و لازم به توضیح مکرر نیست و چه اعتراضات خواه حاد
باشد خواه آرام و صنفی و محدود؟ معتقد به این هستید که مدیریت بحران بلد
نیستیم و برعکس استاد بحرانسازی شدهایم؟ متاسفانه ظواهر امر چنین
احساسی را القا میکند، البته ممکن است این احساس مبالغهآمیز باشد، زیرا
به هر صورت نظام تاکنون بحرانهای سنگینی را مدیریت کرده است. اما من فکر
میکنم اعتراضات حاد اجتماعی در جامعه ما بهعنوان امری غیرعادی شمرده
میشود در حالی که در روند حکمرانی؛ مواجهشدن با اعتراض مردمی که عمدتا
محصول کارکرد غلط دستگاههاست؛ امری درونسیستمی و نه ضدسیستمی تلقی
میشود. در این اعتراضات باید فرصت برای شناسایی نواقص و ضعفها دیده شود؛
نه تهدید سیستمی! عقل حکم میکند علل بروز اعتراضات رفع شود و نه معلولها!
بدون
قضاوت یا ورود بهدرستی و نادرستی این موضوع برخی معتقدند جامعه معترض و
مطالبهگر از اینکه خیلی زود دچار انگهای عجیب و غریب میشوند بهشدت
عصبانی و شاکیاند اینکه حتی یک اعتراض صنفی را هم به شرق و غرب نسبت
میدهیم ـ البته در اینکه دشمنان مترصد فرصت نشستهاند شکی نیست- اما اینکه
بهجای ریشهیابی اصل اعتراض بهدنبال دشمن خارجی شریک معترضان باشیم به
همان اصطلاح توهم توطئه بازمیگردد یا واقعا این انگزدنها حساب شده و
بررسی شده است یعنی امکان ندارد کسی در این ایران اسلامی به یک موضوع معترض
باشد و به بیگانه هم وصل نباشد؟ از لحاظ روانشناسی، در رویارویی با
مشکل اگر فرد نخواهد خود را مقصر بشناسد یا انکار میکند یا فرافکنی. در
اینکه دشمنان این کشور قصد سوءاستفاده دارند تردیدی نیست؛ اگر این کار را
نکنند باید شک کرد، ولی این امر یعنی انتساب تندرویها و سوءاستفادهها به
بیگانه، ما را از اصل موضوع غافل میکند. متاسفانه مدیران ناکارآمد از فرصت
این فرافکنیها برای پوشاندن نقاطضعف خود استفاده میکنند. اعتراض در
نظام سیاسی ایران پذیرفته شده هر چند گفتم باید فرصت دیده شود نه تهدید!
بهویژه در اعتراضات اخیر تردیدی نیست که عامل اصلی ناکارآمدی مسئولان
ذیربط در حل مشکلات مردم بود؛ بیکاری و مشکلات اقتصادی و ضعف دستگاهها در
انجام وظایفشان قابل انکار نیست. اساسا مسئولان ما این واقعیت را جدی
نمیگیرند که وظیفه آنان حل مسائل است نه طرح مسائل! دائما در تریبونها
شاهدیم مسئولان در حال طرح مسائل هستند گویی وظیفه آنها بیان مسائل و وظیفه
مردم حل مسئله است؛ واقعیت آن است که اگر مسئولی فقط طرح مسئله کرد باید
بهدلیل بیکفایتی برکنار شود، زیرا معلوم است راهحلی نداشته تا اصل مسئله
را برطرف کند.
از 78 و 88 بگذریم این دوحادثه در یک فاصله زمانی
10ساله با دو رویکرد مختلف تبدیل به اعتراضات مدنی در ایران شد که همچنان
برخی چهرهها و احزاب و نحلههای سیاسی در حال تاوان پرداختن هستند مشخصا
متمرکز میشویم به حوادث 96 که نه بعد از 10 سال که بعد از 8 سال و آن هم
در دیماه شروع شد. تحلیل شما از این رخداد اخیر چیست؟ آیا اعتراضات صرفا
معیشتی و اقتصادی بود یا سوءمدیریتها یا فسادها، رانتها، رشوه و اینگونه
موارد باعث شد یا بهقول عدهای بغض تلنبار شده سپردهگذاران دامن جامعه
را گرفت یا به عقیده عدهای دیگر رقابتهای پشت صحنه سیاسی؟ ابتدا
تاکید میکنم باید میان سوءاستفاده از اعتراضات و اصل اعتراضات تفاوت قائل
شد. نه آن کسانی که هسته اغتشاش را تشکیل میدادند؛ دغدغه اقتصادی داشتند و
نه معترضان واقعی هدفشان براندازی بود! نگاه یکسویه حتما آسیبرسان است.
همه معترضان را برانداز دیدن همانقدر نگاه نادرستی است که براندازان را
دلنگران مشکلات معیشتی دیدن. با این مقدمه وارد بحث تحلیل دلایل بروز
اعتراضات میشوم. برای تحلیل به مدل نیاز داریم و من مدل «تدرابرتگر» را
اینجا مفید میدانم. احساس محرومیت نسبی که محصول افزایش شکاف میان امکانات
و انتظارات است؛ از منظر تد رابرت گر عامل مهمی در شکلگیری اعتراضات و
حتی شورشهای اجتماعی است. من به چهار دلیل عمده بهعنوان عوامل ذهنی منجر
به اعتراض باور دارم. نخست: افزایش انتظارات دوم: کاهش یا تنزل امکانات
سوم: تصویر ناکارآمد و منفی از مدیران چهارم: آینده نامشخص. شواهد آماری هم
این عوامل را تایید میکند. عواملی هم را بهعنوان علل تشدیدکننده
میتوان برشمرد. مثلا وعدههای مسئولان هنگام انتخابات و قبل از آن،
وعدههای هنگام امضای برجام که با امضای برجام بسیاری از مشکلات حل میشود
یا وعدههای بلندپروازانه انتخاباتی و بیش از همه تخریبهای مسئولان علیه
همدیگر که برخلاف عقل و به شکل افراط صورت میگیرد فضای سیاهی را در ذهن
مردم ایجاد کرد ضمن آنکه دائما این مردم زیر بمباران تبلیغات منفی هستند؛
آن هم نه فقط از سوی بیگانگان بلکه از درون! برای همین مردم از لحاظ
ذهنی نه لزوما منطبق بر واقعیت احساس میکنند جمعی قطاعالطریق بر آنان
حاکماند که توانایی حل مشکلات آنها را ندارند و آینده سیاهی را برای خود
تصور میکنند؛ با تمام اینها باز هم مردمِ سازگاری داریم که برنمیآشوبند.
از این رو به صراحت میگویم آنچه رخ داد از نظر من زلزله 5/2 ریشتری بود.
آنچه رخ داد فقط پیشلرزه آن زلزله بزرگ خواهد بود که انشاءالله با درایت
مسئولان رخ ندهد.
آغاز حرکتهای اعتراضی برخلاف همیشه که در تهران
بود اینبار از مشهد شروع شد، شهری که کانون اصلی یک جبهه سیاسی در ایران
است موسوم به پایداری. خیلیها معتقدند فضای سیاسی این شهر گاهی دچار
نادیدهانگاری است. به حواشی کاری نداریم برای ادعاها هم وقت نمیگذاریم
صرفا هدف ما این است که چرا مشهد؟ و بعد از آن چرا در غرب کشور این مسئله
فراگیرتر بود تا در شمال، جنوب، شرق و مرکز؟ سیاسیکردن شروع اعتراضات
باعث کجاندیشی در تحلیل واقعیت میشود؛ واقعیت آن است که مشکلات اقتصادی
به مردم ما بهویژه طبقات مستضعف و متوسط فشار زیادی میآورد، اما آنها
تحمل کردهاند لکن بعضی مسائل این فشارها را تشدید کرده است. مسائلی مثل
تخلفات موسسات مالی ـ اعتباری و زلزله و بیکاری که امالمسائل شده است، اما
فراتر از همه، این است که نسبت به اعتراض مردم گوششنوایی نیست. یکی از
مسئولان به من گفت که قبل از اعتراض مشهد، 2000 اعتراض در کشور شد که
علیرغم نگرفتن مجوز هیچ برخوردی با آنها نشد؛ بسیار خوب، اما آیا صدای این
اعتراضها شنیده شد؟ مردم به گمان من میخواهند احساس کنند صدای آنها
شنیده شده و طبعا خواست غیرمعقول هم ندارند. گفته میشود که چرا رسانههای
بیگانه این اعتراضات را انعکاس میدهند! این اشکال معترضان نیست. این ضعف
رسانههای درون نظام است که فکر میکنند با عدم انعکاس خبر مشکلات، مسائل
حل میشود؟! اگر فکر میکنید چنانچه گوش خود را بگیرید مسائل حل میشوند
خطا میکنید آنگاه با سیلی واقعیت بیدار میشوید. این مردم به نظام و
انقلاب خود وفا دارند؛ علت اعتراضشان هم شعارهای لیبرالیستی و بیدردی
روشنفکری نیست بلکه فقر و سختی است. اگر نظامی که متکی بر مستضعفان سامان
یافته، صدای آنها را منعکس نکند چه کنند؟ چه اشکالی دارد در شهرهایی که
مسائل جدی و خاص دارند در سخنرانیهای قبل از خطبه بهجای بعضی صحبتهای
بیخاصیت از نماینده معترضان بخواهند از تریبون نمازجمعه حرفهای خود را به
گوش مسئولان برساند؟ فکر میکنید اینها در تریبون نمازجمعه علیه نظام حرف
میزنند؟ هرگز! فقط مردم نمازجمعه را محل طرح مسائل خود خواهند دید. مطمئن
باشید نمازجمعه هم شلوغتر و زندهتر خواهد شد. آنوقت احساس نخواهند کرد
که روحانیت و نمازجمعه در مقابل خواست آنها است. در آن زمان، علما چون در
طول تاریخ، صدای مردم خواهند بود و نظام پیگیر حل مسائل؛ در این صورت به
ضدانقلاب و رسانههای آنها میدان داده نخواهد شد. پس آنچه بستر اعتراضات شد
یک جریان سیاسی نبود؛ یک ضعف مدیریتی در حل مشکلات مردم و یک ضعف شنیداری
از سوی مسئولان بود. نقاطی هم که در آن اعتراض صورت گرفت معنای خاصی دارد.
مناطقی است که از لحاظ سیاسی معمولا پیشگام اعتراضات نبودهاند. این مناطق
مشکلات حاد اقتصادی دارند.
در ایام انتخاب کابینه حرف و حدیثهای
بسیاری بود که روحانی برای انتخاب وزرا شدیدا تحت فشار است این مسئله
واکنشهای بسیاری از سوی مردم بهدنبال داشت منجمله آنکه مردم معتقد بودند
دولتی که با رای آنها سر کار آمده نباید تا این اندازه به جناح بازنده به
اصطلاح باج بدهد، اما در نهایت کسی گوشش بدهکار نبود تا کار رسید به
دعواهای درون کابینهای مثل دعوای واعظی و جهانگیری یا دخالت برخیها مثل
نوبخت در عزل و نصبها و نیز فشارهایی که از همان ابتدا بر سر بودن و نبودن
سیف بود و نیز گنگبودن دلیل ادامه همراهی و همکاری طیبنیا با تیم
اقتصادی دولت. در رخدادهای اخیر تا چه اندازه چنین مسائلی را دخیل
میدانید؟ دنگ شیائوپنگ، معمار چین امروزی گفته است «گربه مهم نیست سیاه
یا سفید باشد مهم این است که خوب موش بگیرد» به گمانم منطق مردم ما هم
امروز این است، برای آنها زیاد مهم نیست مسئولی که سرکار است اصولگراست یا
اصلاحطلب، آنها کسی را میخواهند که مشکلاتشان را رفع کند؛ این توهمات
جریانات سیاسی ماست که خود را بسیار تحویل میگیرند. به باور من، ما باید
به سمت نوعی پراگماتیسم ایرانی برویم. پراگماتیسمی که چون نظام اعتقادی و
دینی است؛ آسیب بیآرمانی پراگماتیسم را کاهش میدهد. ما بر لبه پرتگاه
ناکارآمدی قرار داریم.
همزمان با اعلام ردیفهای بودجه، بحثهای
بسیار پررنگتر از همیشه در مورد برخی بندها و برخی موسسات دریافتکننده
بودجه بالا گرفت، چرایی اعطای میلیاردها تومان بودجه بر برخی موسسات حسابی
داد مردم را درآورد تا کار رسید به گرانی ناگهانی تخممرغ که جرقه اولیه و
اصلی اعتراضات بود، البته در ایام زلزله کرمانشاه داد خیلیها از
سوءمدیریتها و عدمرسیدگیها درآمد رابطه معناداری بین این موارد و
اعتراضات چند روز اخیر مشاهده میکنید؟ نمیدانم میزان تاثیرگذاری این
موارد چه اندازه بود؟ هنوز نظرسنجی دقیقی در این مورد ندیدهام، اما تمامی
عواملی که احساس تبعیض و بیعدالتی را تشدید کند یا آینده را سختتر و
تاریکتر نشان دهد؛ موجب تشدید ناراحتیها میشود. به گمانم در چنین
هنگامههایی مسئولان ما نشان دادهاند هیچ برنامه از پیش آماده یا پروتکل
توافق شدهای برای وحدت عمل ندارند بهویژه پروتکل نحوه انعکاس خبر یا
مدیریت خبر در حوزه رسانه. همین است که شایعات یا ضدانقلاب یا رسانههای
بیگانه سریعا روی موج حادثه سوار میشوند و مسئولان ما در لاک خاموشی فرو
میروند و خاموشی را اوج هنرمندی در مدیریت اوضاع برمیشمارند! این
روزها مطالبات مردم در معرض آسیبهای جدی است بیکاری، گرانی، تبعیض،
سوءمدیریت، پاسخگو نبودن، رانت، رشوه، فسادها و از همه بدتر پدیده آقازادگی
بهصورتی مفرط و لجامگسیخته. جدیترین آسیب مطالبات مردم درهم آمیختن اصل
مطالبات و حواشی سیاسی است. با درهم آمیختن خواستهای بجا و بحق مردم و
دعواهای بیپایان سیاسی چه باید کرد؟ اگر این مسئله لای چرخ دندههای این
حواشی گم و له و نابود شود چه بر سر نظام و کشور خواهد آمد؟ نکاتی که
برشمردید عوامل اصلی اعتراضات است؛ اگر منصفانه نگاه کنیم رهبری نظام
سالهاست که این مطالبات را بهعنوان نکات مهم به مسئولان توجه دادهاند.
فقط بخشی از این شعارها را مرور کنیم؛ تاکید بر «عدالت اجتماعی»،
«صرفهجویی»، «وجدان کاری، انضباط اجتماعی و انضباط اقتصادی»، «ضرورت پرهیز
از اسراف و حفظ ثروت و منابع عمومی کشور»، «توجه به معنویات و فضایل
اخلاقی»، «صرفهجویی و پرهیز از اسراف، قناعت و پایداری بر مواضع اسلامی و
انقلابی»، «اقتدار ملی و اشتغالآفرینی» و... نگاهی به این شعارها نشان
میدهد که تقریبا تمامی دغدغههای معترضان پیشاپیش مورد تاکید رهبری قرار
گرفته است. پس خواست معترضان مشروع است. اصلا آنها همین مطالبات رهبری را
در عرصه عمل میخواهند، چرا این خواستهای رهبری بر زمین ماند تا صدای
اعتراض درآمد؟ مسئولان قوا باید پاسخ دهند که چه میزان از راهبردهای نظام
را که رهبری مورد تایید و تاکید قراردادهاند به اجرا درآوردهاند؟ چرا
گزارش دقیق داده نمیشود؟ مسئولان وظیفهشان حل مسئله است نه طرح مسئله!
چپ
و راست همه به مردم حق میدهند. اعتراض را حق آنان میدانند. مطالبات مردم
را جدی و درست میدانند حتی میگویند مردم حق اعتراض دارند، ولی تا کی
باید مردم مردم بگوییم، اما پاسخگوی آنان نباشیم آیا منتظر شعلهور شدن
اعتراضاتی دامنهدارتر هستیم؟ متاسفانه سیاستمداران ما از مطالبات
تودهها فاصله گرفتهاند؛ گاهی سیاستمداران مسئول همچون سلبریتیها برای
همراهی با تودهها چنان شعار میدهند که انگار نه انگار آنها خودشان مسئول
حل مسائل هستند. گاهی هم دغدغهشان با قشر محدودی از مردم که مطالباتشان از
جنس اقتصاد و درد روزانه نیست، پیوند میخورد؛ آنها هم که شعار مردم
میدهند بعضیها تا قدرت مییابند هوسهای بزرگ به سرشان میزند و مردم پل
میشوند برای نیل به هوسهایشان! در هر حال من معتقد نیستم سیاستمداران
برای همراهی با مردم شعار بدهند آنها باید عمل کنند؛ شعار بس است. چندی پیش
گفتم مردم ما دیگر به دهان سیاستمداران نگاه نمیکنند بلکه به دست آنها
نگاه میکنند که متاسفانه عمدتا در برابر دهانهای فعال دستهای خالی
میبینیم.
آیا مردم طی روزهای اخیر به یک نقطه مشترک رسیدند و آن
اینکه برای گرفتن حقوق حقه خود باید از حزبها و نحلهها و مسیرهای منتهی
به چپ و راست عبور کنند؟ برخی معتقدند مردم در این برهه نه تنها از
اصولگرایان که از اصلاحطلبان هم عبور کردند نظر شما بهعنوان تئوریسین
جناح راست در این زمینه مشخص چیست؟ بخشی از شعارهای ضدجناحها از سوی
بیگانگان طراحی شده بود که امید را از داخل به خارج برگرداند، اما من گمان
میکنم مردم نه از جناحها بریدهاند و نه خود را به آنها دوختهاند؛ نوع
رابطهشان به نوع عملکرد آنها در حل مشکلات مردم و نیز صداقت آنها بستگی
دارد.
این غائله هم ختم شد نمیدانیم ختم بهخیر شد یا نه، اما باید
بپذیریم شرایط جامعه بسیار متفاوت از 78 و 88 است. 97 که آمد شرایط حتی
دیگر شبیه 96 نیز نیست. ادامه مسیر را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا شما هم
از جمله گروهها و چهرههایی هستید که دربست اینگونه اعتراضات را ساخته و
پرداخته دشمنان میدانید یعنی همین که بگوییم آمریکا، انگلیس و عربستان
دخیل بودهاند پشتیبانی کردهاند و حتی پول دادهاند کافی است؟ در اینکه
آنها دخالت داشتهاند و فضا را توفانی و به آن جهت ضدنظام دادند و بعضیها
را به سوی شعارهای براندازانه هدایت کردند شکی نیست، اما تا موجی نباشد
آنها نمیتوانند بر آن سوار شوند. ما اگر مشکلات مردم را تا حد قابلقبولی
حل کنیم هیچ خطری نظام را تهدید نخواهد کرد. کلید حل مشکلات در داخل است نه
در بیرون. مسئولان بهجای همستیزی با هم در جهت حل مشکلات همدلی کنند؛
بهجای سیاهنمایی گرهگشایی کنند و بهجای صحبت با مردم از موضع سیاست، از
موضع صداقت سخن بگویند و آینده را برای مردم روشن کنند؛ هیچ مشکلی نظام را
تهدید نخواهد کرد.
تلویحا برخی سلسله اعتراضات محمود احمدینژاد طی
ماههای اخیر را یکی از علتهای غائله اخیر میدانند، البته موضع رسمی
ایشان و اطرافیانش کاملا مشخص است، البته از حق نگذریم هنجارشکنیها و
ساختارشکنیها را بهسادگی میتوان به محمود احمدینژاد نسبت داد، اما آیا
اینکه عدهای یک گروه خاص یا شخص رئیس دولتین نهم و دهم را علت میدانند،
این تحلیل را میپذیرید؟ نظر خودتان چیست؟ من اساسا بزرگنمایی افراد و
بعضی جریانات را در شروع این وقایع حرکتی نادرست میدانم. مردم مشکل دارند.
همه قدرتطلبان در داخل و خارج میخواهند بهجای حل مشکلات از آن
سوءاستفاده کنند. اینکه این یا آن فرد و گروه را با این بهانه حذف کنیم
مشکل مردم را حل نخواهد کرد. در مقام تبیین ممکن است این یا آن را متهم
کنیم، ولی در مقام حل باید اساس مشکلات با درایت دیده شده و گرهگشایی شود.
http://www.gilan-online.ir/fa/News/17750/مسئولانی-که-فقط-طرح-مسئله-میکنند-بیکفایت-هستند
|