یادداشت مسئول تنها کتابخانه گویا و بریل استان گیلان؛
فردایی که ساختم
فرهنگي
بزرگنمايي:
گیلان آنلاین - مسئول کتابخانه عمومی گویا و بریل خاتم الانبیا(ص) رشت به مناسبت (23مهر) روز عصای سفید در یادداشت خود با اشاره به سختی های زندگی یک روشندل از خاطرات و تجربه های شخصی خود می گوید.
به گزارش ایسنا منطقه گیلان، زهرا خسروی، مسئول کتابخانه عمومی گویا و بریل خاتم الانبیا(ص) رشت به عنوان تنها کتابخانه ویژه روشندلان و کم بینایان استان گیلان به بهانه فرارسیدن23مهر، روز عصای سفید یادداشتی نوشت و با اشاره به سختی های زندگی یک روشندل به خاطرات و تجربه های شخصی خود پرداخته است.
از روزی كه دنیا را كم رنگتر از دیگران یافتم، تلاش كردم خود پررنگ شوم تا به كم رنگی غلبه كنم. در این راه بسیار سخت، گاهی به شدت به زمین میخوردم به طوریكه به جای استخوانهایم، دلم زخمی میشد و هر بار شدیدتر از گذشته میشكست؛ به حدی كه دیگر توان هیچ ضربهای را نداشت، اما من دوباره بر میخواستم و دستم را به زانوان زخمیام میگذاشتم و تمام نیروی خود را برای رسیدن به مقصد به كار میگرفتم. افت و خیزهای زندگی گاه از سرعت انسان برای رسیدن به هدف می کاهد اما این اراده است که می تواند پیروز باشد اگر که قوی شده باشد.
اولین روزی كه به مدرسه رفتم، با دنیایی جدید و تازه آشنا شدم. دنیایی كه از حمایت بیحد و حساب خانواده خبری نبود. دنیایی كه پر از سنگ و چاله های عمیق سر راهم بود گاه سنگ ریزه ای آهی از نهادم برمی آورد و گاه خود را در میان چاهی می دیدم و آن وقت بود كه زندگی روی سخت خود را به من نشان می داد باید خود را در این دنیا به هر نحوی بود حفظ میكردم. كودك بودم و قدرت جسمی و روحیام بسیار اندك و ضعیف. دستانم توان برداشتن سنگهای بزرگ مقابلم را نداشت شانه هایم از بار سنگین مشكلات گاه سخت آزرده می شد.
تخته سیاه برای من همیشه سیاه بود، چه نوشته داشت و چه وقتی كه نوشته نداشت. عینك كلفت ذره بینیام گاه مورد تمسخر كودكان هم سن و سالم قرار میگرفت. بعضی وقت ها معلمها دلشان برای من میسوخت و پس از توصیه به رفتن به نزد فلان دكتر و متخصص سرانجام پیشنهاد میكردند: بهتر است مراقب باشی و درس و كتاب را كناری بگذاری تا دنیا برای تو بیرنگ نشود؛ اما این صحبتها دل مرا بیشتر به درد میآوَرد. آخر اگر درس هم نمی خواندم پس چگونه می توانستم خود را برای مبارزه با مشكلات زندگی مجهز كنم حتی برخی از نزدیكان هم با ترحم برای این كه نشان دهند دلشان به حال من میسوزد به پدرم پیشنهاد میكردند مرا از درس و مطالعه دور كند، تا بیشتر از این آسیب نبینم. اما پدرم همیشه میگفت: آیندهی این دخترم روشنتر از همهی فرزندانم است. شاید باور نكنید این كلام قدرت جادویی در من ایجاد مینمود و وقتی پدرم را در هر مرحله از زندگیام حامی خود میدیدم با انگیزهی بیشتری به راه خود ادامه میدادم.
پدر و مادر اولین كسانی می باشند كه می توانند سنگ بنای اعتماد به نفس كودك خود را بگذارند اگر آن ها از شرایط فرزند خود درك درستی داشته باشند و خود نیز به دور از احساسات نادرست همراه و همگام كودك خود باشند فرزند نیز می تواند با تكیه به آن ها از پله ترقی بالا برود. خانواده مهمترین و اصلی ترین بنیانی است که شخصیت فرد در آن ساخته و پرورش می یابد. همیشه افرادی که خانواد های همراه و همگام دارند راحت تر بر مشکلات خود غلبه می یابند و این مطلب درباره افراد دارای معلولیت بیشتر صدق می کند. دادن مسئولیت به فرزند معلول و آماده نمودن او برای یک زندگی مستقل وظیفه هر خانواده ای است.
از سد مدرسه با تمام سختیهایش به طوریكه قابل تصور خیلیها نیست، گذشتم. فقط كسانی كه مشكل مشترك من را دارند، متوجه عمق بیقراریهایم شده و میفهمند که من از چه حرف میزنم و شاید آن را لمس هم كرده باشند. بعد به سد عظیم كنكور رسیدم. حالا دیگر كمی كه نه، خیلی از گذشته قویتر شده بودم دیگر نه تنها سنگریزه ها با پاهایم الفت پیدا كرده بودند حتی چاها نیز برای من تاریك به نظر نمی رسیدند به نظرم آن ها نیز به من عادت كرده بودند و حالا انگیزهی بیشتری برای حركت به جلو داشتم.
قبول شدن در كنكور كه جای خود دارد نگرانی از آزمون با تمام موانع و مشكلاتش از قبیل نبود منشی مناسب جهت خواندن سوالات كنكور و کمی فرصت، هنوز لزه بر اندامم می آورد بالاخره از دانشگاه فارقالتحصیل شدم. حال که با این همه موانع درس و دانشگاه را تمام کردم چه کار کنم؟ آیا می توانم پس از این همه تلاش انسان مستقل باشم؟ همیشه به خاطر این که مستقل باشم تلاش می کردم و شاید بزرگترین انگیزه ی من برای حرکت به سمت هدف استقلال بود می خواستم برای ساختن فردای بهتر ازهیچ کوششی فروکذار نکنم.و شاید اینگونه اندکی از لطف خدا و محبت خانواده را جبران می نمودم.
از هفت خوان یافتن شغل كه ماجراهایی کم از هفتخوان رستم ندارد، گذشتم. به شغل كتابداری رسیدم. زندگی با كتاب همیشه مایهی آرامش من بوده و هست. امروز كه این مطلب را مینویسم شانزده سال است در این جایگاه که در باور خودم بسیار رفیع می باشد، خدمت میكنم. با خواست خدای متعال علاوه به خدمت به عموم كتابخوانان و كتابدوستان، به دوستانی شاید بهتر است بگویم هم قشر و هم سنخ خود خدمت میكنم .
و اکنون پس از شانزده سال وقتی به گذشته شغلیم می نگرم می بینم كه اعضای خوب و با استعداد این كتابخانه با همت و اراده بلند خود به مراتب بالای تحصیلی و علمی دست یافته اند افتخار می كنم.
امروز که من در خدمت شما هستم با عنایت خدای مهربان توانستم بر موانع زندگی پیروز شوم و راه زندگی را برای خود هموار سازم و کارشناسی ارشد ادبیات فارسی می باشم و در شهری دور از خانواده تشکیل خانواده دادم و با آموزش های مادرم توانستم برای زندگی خانوادگی نیز آماده باشم و اکنون دو فرزند دارم که بی شک فکر می کنم فرزندان من نیز باید به مادر خود افتخار نمایند که اگر چه بسیار سخت ولی توانسته است در راه زندگی محکم قدم بردارد و راه آینده بهتر را برای آن ها نیز روشن کند.
فکر می کنم مهمترین دست آورد زندگی یک انسان داشتن یک احساس خوب و رضایت از زندگی است که من به لطف خدای متعال از آن برخوردارم.
انتهای پیام
-
يکشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۶ - ۹:۲۱:۳۷ AM
-
۱۴۰ بازديد
-
ایسنا - فرهنگی و هنری
-
نسیم گیلان
لینک کوتاه:
https://www.nasimegilan.ir/Fa/News/10627/